اینجا عشق است
تو
چقدر محتاج حضور اویی
تا باشد و آغوش مهربانش را برای تو باز کند
و آواره ترین آواره شهر را به پناه آغوش گرمش امان دهد
آنگاه تا فراز این زمین اوج گیری و به معراج عشق روی.
چقدر جای آن آغوشی که در آن رنگ همه تفاوت ها پاک است
خالی ست.
آغوشی که برایت نیازی باشد
برای خواستن.
آنگونه که تو او را میپنداری
و آنگونه که او تو را دوست میدارد.
آنگونه که تو او را معنی می دهی
و آنگونه که او تو را بودن میدهد.
دیگر من و تو نیست .
دیگر یک چیز هست.
یک چیز..
اینجا کدامیک برای دیگری آرامش بخش است؟
تو برای او یا او برای تو ؟
تو پناه او هستی یا او در پناه تو؟
تو عاشق اویی یا او عاشقت؟
تو بزرگتری یا او؟
نه دیگر اینها نیست
اینجا یک پارچگی است .
اینجا عشق است.
اینجا ایمان به هستی ست.
اینجا آرامشی است برای حضور تو .
آه که چگونه میتوان نبودش را تحمل کرد...
چگونه ميتوانم نبودنت را تاب بياورم
بي تو بودن سخت است
"سخت نازنينم"
نظرات شما عزیزان: