یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

کافکا و داستان عروسک

داستان از اين قرار است که يک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه‌اي مي افتد که داشت گريه مي کرد.
کافکا جلو مي‌رود و علت گريه ي دخترک را جويا مي شود...
دخترک همانطور که گريه مي کرد پاسخ مي‌دهد : عروسکم گم شده !
کافکا با حالتي کلافه پاسخ مي‌دهد : امان از اين حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت !!!
دخترک دست از گريه مي‌کشد و بهت زده مي‌پرسد : از کجا ميدوني؟
کافکا هم مي گويد : برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه !
دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه که کافکا مي‌گويد : نه . تو خونه‌ست. فردا همينجا باش تا برات بيارمش ...
کافکا سريعاً به خانه‌اش بازمي‌گردد و مشغول نوشتنِ نامه مي‌شود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است !
و اين نامه‌ نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه مي‌دهد ؛ و دخترک در تمام اين مدت فکر مي‌کرده آن نامه ها به راستي نوشته‌ عروسکش هستند...
و در نهايت کافکا داستان نامه‌ها را با اين بهانه‌ عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان مي‌رساند...
*
اين؛ داستان همين کتاب “کافکا و عروسک مسافر” است.
اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکي کند و نامه‌ها را – به گفته‌ي همسرش دورا – با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستان‌هايش بنويسد؛ واقعا تأثيرگذار است...
او واقعا باورش شده بود. اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان مي‌شود.
- امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟
اين دوّمين سوال کليدي بود و کافکا خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود ، پس بي هيچ ترديدي گفت : چون من نامه‌رسان عروسک‌ها هستم...!



پی نوشت :

فرانتس کافکا (۳ ژوئیه، ۱۸۸۳ - ۳ ژوئن، ۱۹۲۴) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان در قرن بیستم بود.
آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند.

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 18 مهر 1391برچسب:نویسنده,عروسک,داستان,زیبا,جالب,پر فروشترین,تردید,کلید,سوال,نامه,کتاب,عروسی,
  • داستان ...بدنیست ،بخونین

    دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت .دندان هایی نامتناسب با گونه هایش،موهای کم پشت ورنگ چهره ای تیره.روز اولی که به مدرسه آمد ،هیچ دختری حاضر نبودکنار او بنشیند.
    نقطه مقابل اودخترزیبا رو وپولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت.او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد وازاو پرسید :«میدونی زشتترین دختر این کلاسی؟» یک دفعه کلاس از خنده ترکید .بعضی ها هم اغراق آمیزتر میخندیدند.اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی وعشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول ،احترام ویژه ای در میان همه واز جمله من پیدا کند:اما برعکس من ،تو بسیار زیبا وجذاب هستی.
    او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که میتوان به او اعتماد کرد ولذاکار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه میخواستند با او هم گروه باشند.اوبرای هرکس نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی میگفت چشم عسلی وبه یک ابرو کمانی و...به یکی از دبیران ،لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا وبه مستخدم مدرسه هم محبوبترین یاور دانش آموزان را داده بود .آری ،ویژگی برجسته او در تعریف وتمجید هایش از دیگران بود که واقعا به حرفهایش ایمان داشت و دقیقا به جنبه های مثبت فرد اشاره میکرد.مثلا به من میگفت بزرگترین نویسنده دنیا وبه خواهرم میگفت بهترین آشپز دنیا !وحق هم داشت.آشپزی خواهرم حرف نداشت ومن از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این رافهمیده بود.
    سالها بعد وقتی او به عنوان شهردارشهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم وبدون توجه به صورت ظاهریش احساس کردم شدیدا به او علاقمندم.
    پنج سال پیش وقتی برای خواستگاریش رفتم ،دلیل علاقه ام را جذابیت سحرآمیزش میدانستم واو با همان سادگی ووقار همیشگیش گفت:«برای دیدن جذابیت یک چیز ،باید قبل از آن جذاب بود.»
    در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم .دخترم بسیار زیباست وهمه از زیبایی صورتش در حیرتند.روزی مادرم از همسرم سوال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟ همسرم جواب داد :من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم .
    ومادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید.

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    کافکا و داستان عروسک

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا