درد ناگفته زیاد است
درد ناگفته زیاد است دلم می سوزد
نوع آن مزمن حاد است دلم می سوزد
حس خشک عطشی کهنه گلو را بسته ست
بغض ته مانده ی داد است دلم می سوزد
تا بیابان سر خود گرم به خاری کرده ست
ابر بازیچه ی باد است دلم می سوزد
داد و بیداد که این خاک چه حالی دارد
مشکل از اصل و نهاد است دلم می سوزد
خانه اینجاست "سفر" معجزه ای مشکوک است
بار آن نحسی "صاد" است دلم می سوزد
لفظ پر حاشیه ی "فهم" در این نزدیکی
توشه ی روز مباد است دلم می سوزد