یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

درد ناگفته زیاد است

درد ناگفته زیاد است دلم می سوزد

نوع آن مزمن حاد است دلم می سوزد

حس خشک عطشی کهنه گلو را بسته ست

بغض ته مانده ی داد است دلم می سوزد

تا بیابان سر خود گرم به خاری کرده ست

ابر بازیچه ی باد است دلم می سوزد

داد و بیداد که این خاک چه حالی دارد

مشکل از اصل و نهاد است دلم می سوزد

خانه اینجاست "سفر" معجزه ای مشکوک است

بار آن نحسی "صاد" است دلم می سوزد

لفظ پر حاشیه ی "فهم" در این نزدیکی

توشه ی روز مباد است دلم می سوزد

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:مهم,نحس,فهم,صاد,سفر,بغض,خاک,معجزه,حاشیه,لفظ,توشه,عطش,
  • داستان تامل برنگیز تاکسی بین شهری

    بسم الله الرحمن الرحیم

    داستان تامل برنگیز تاکسی بین شهری

    سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیر قم ـ تهران...

    اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم... از بابت پول هم نگران نبودم... وسط های راه که بیابان بود،

    دست کردم تو جیب راست شلوارم که کرایه راننده رو بدم... نبود... جیب چپ... نبود... جیب پیرهنم! نبود که نبود... گفتم حتما تو کیفمه!

    اما خبری از پول نبود... به راننده گفتم: اگر کسی را سوار کردی و

    بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چه می کنید؟

    گفت: به قیافه اش نگاه می کنم.

    گفتم: الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده... یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی، می رسونمت...
     

    خدایا! 

    من مسیرزندگی ام را با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم اما الان هرچه دست کردم و نگاه کردم به جیب هایم دیدم هیچ چیز ندارم ،

    خالیه خالی...

    فقط یک آه و افسوس که مفت مفت عمرم از دستم رفت... ما را می رسانی؟

    یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مان می کنی؟؟؟....

    ..

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    درد ناگفته زیاد است

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا