کودکی ................. یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

کودکی .................

بر درخت اقاقیا تكیه می‌دهی
و برگها می ریزند
برگها كوچك و زرد پناهت می‌دهند
ابرها می آیند و تو بارانها را خواهی دید
و پنجره هایی كه هر روز با حجم تنهـایی آدم
شكلی دوباره می گیرند
با شانه‌های خمیده تكیه می‌دهی و نگاه می‌كنی
صدای تابی كه آرام، می‌آید و می‌رود
می‌آید و می‌رود...........
كودكی تاب خورده است و رفته است
با گیسوانی لرزان در باد....و تو
تو هنوز نگاه می‌كنـی به رد گامهایی كه بر شن‌ها دویده اند
بر شن‌ها می‌دوی امَا،امَا كودكی باز نمی گردد!!!
بر درخت اقاقیا برگی نمانده است !!!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:درخت,اقاقیا,گام,نگاه,حجم,تنهایی,کودکی,شن,شانهمخمیده,باران,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    کودکی .................

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا