روز بارانی...
اولین روز بارانی را بخاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم..
خندیدیم.... دویدیم..
و ب شالاپ شلوپ های گل الود عشق ورزیدیم..
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینیش را کرده بودی..
چتر اورده بودی
من غافلگیر شدم..
سعی میکردی من خیس نشوم.
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود..
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله ی نداشتی سرما بخوری..
چتر را کاملا بالای سر خودت گرفتی
وشانه سمت راست من کاملا خیس شد.
و چندین روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟!
که با یک چتر اضافه امدی..
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر تووی هم نرود دو قدم ازهم دورتر راه برویم...؟
فردا دیگر برای قدم زدن نمی ایم
تنها برو.......
(دکتر علی شریعتی)
نظرات شما عزیزان: