ديگر نمي خواهم تو را... یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

ديگر نمي خواهم تو را...

خاكستر اين بوستان يادم نمي آرد تو را
آتش زدم بر قلب خود ديگر نمي خواهم تو را
با بي كسان رفتي و من تنها شدم در بي كسي
اينك سكوت تلخ شب يادم نمي آرد تو را
با يك اشارت كردي و با يك حماقت خر شدم!
آن شب ميان غنچه ها گفتي نمي خواهم تو را
آن شب به تو گفتم چرا ؟گفتي برو ديگر نيا
گفتم كه چه؟ گفتی برو ديگر نمي خواهم تو را
من ماندم و آن غنچه ها با خاطرات تلخ تو
اينك من و اين قلب من يادم نمي آرد تو را
در دفترم جايي نبود كز اسم تو خالي شود
اينك همين دفتر دگر، يادم نمي آرد تو را
وقتي خيانت ديدم و ديدم تو را از خود به دور
گفتم بري بهتر شود ديگر نمي خواهم تو را
اينك من و اين بوستان با غنچه هاي لب به لب
با آن همه احساس و غم ديگر نمي خواهد تو را
خاكسترم كردي ولي، اموختي اين قصه را
عشقت به تاراجم دهد ديگر نمي خواهم تو را
ديگر نمي خواهم تو را...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:دلنوشته,احساس,عاشقانه,دانل,د,اهنگ,تاراج,دنیا,بوستان,غنچه,تلخ,سکوت,خاکستر,,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    ديگر نمي خواهم تو را...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا