يک نفر نيست بپرسد از من
يک نفر نيست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها مي خواهي؟
صبح تا نيمه شب منتظري
همه جا مي نگري
گاه با ماه سخن مي گوي
گاه با رهگذران،خبر گمشده اي مي جويي !
راستي گمشده ات کيست؟کجاست؟
صدفي در دريا است؟
نوري از روزنه فرداها ست
يا خدايي است که از روز ازل پنهان است؟
.................................................
دل من يه روز به دريا زد و رفت…
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت…
زنده ها خيلي براش کهنه بودن…
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت…
هواي تازه دلش مي خواست ولي…
آخرش تو غبارا زد و رفت…
دنبال کليد خوشبختي مي گشت…
خودشم قفلي رو قفلا زد و رفت.............................................................................................................................. بیرون رفتنمون کنسل شد به فردا افتاد اومدم اینو بزارم ............ این واسه اون عشقا نیستا واسه یکی هست که برام عزیز
نظرات شما عزیزان: