معلمم یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

معلمم

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: تنها

تنها خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا

جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله آقا؟ء


معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم

تنها خیره شد و داد زد


چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا

مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم

تنها چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن

اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد

اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه

اونوقت

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم

اونوقت قول می دم مشقامو

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین تنها


و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    معلمم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا