حکایت شیری که عاشق آهو شد یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

حکایت شیری که عاشق آهو شد

شیر نری دلباخته ‏ی آهوی ماده شد .
شیر نگران معشوق بود و می‏ ترسید بوسیله ‏ی حیوانات دیگر دریده شود .
از دور مواظبش بود ...
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست ، شیری را دید که به آهو حمله کرد . فوری از جا پرید و جلو آمد .
دید ماده شیری است . چقدر زیبا بود ، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت .
با خود گفت : حتما گرسنه است . همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد .
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد ...
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوق تون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوق تون و سومی را یادم رفت . اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:حکایت شیری که عاشق آهو شد,اهو,شیر,عاشق,معشوق,زیبا,دلباخته,خوشگل,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    حکایت شیری که عاشق آهو شد

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا