یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

 

پدری دستش را روی شانه ی فرزندش گذاشت و گفت:

«من قوی ترم یا تو؟»

پسر جواب داد:«من»

پدر با ناراحتی دوباره پرسید:

«من قوی تر هستم یا تو؟»

پسر جواب داد:«من»

پدر یاد زحمات و کارهایی و سختی هایی که برای فرزندش کشیده بود افتاد و دستش را از شانه ی فرزندش برداشت و چند قدم عقب رفت و دوباره پرسید:

«من قوی تر هستم یا تو؟»

پسر جواب داد:«شما»

پدر گفت:«چرا نظرت عوض شد؟»

پسر گفت:«وقتی دستتان روی شانه ام بود احساس می کردم یک دنیا پشتم و پشتیبانم است»



نظرات شما عزیزان:

H.A
ساعت11:02---25 فروردين 1391
خیلی زیبا بود
وقت کردی به منم سر بزن اگه مایل به تبادل لینک هستی به من خبر بده


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:پدر و پسر,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا