.:: Your Adversing Here ::.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
|
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا |
|
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا |
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی |
|
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا |
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست |
|
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا |
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم |
|
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا |
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار |
|
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا |
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود |
|
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا |
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت |
|
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا |
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند |
|
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا |
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین |
|
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا |
شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر |
|
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا |
|
|
|
نظرات شما عزیزان:
sh
ساعت1:43---25 بهمن 1390
سلام.
وبلاگتونو دیدم.دلنشینه.
خوشحال میشم وبلاگ منم ببینید و لطفا در صورت امکان،با نام الماس طلایی لینک بفرمایید.ممنونم.موفق و سربلند باشید