حرفای ناتموم واسه تو...
در گذرگاه خیال خود همواره تو را مرور می کنم ! دفتر خاطرات را به کندی ورق می زنم ؛ در پی یافتن اشتباهات خود هستم ، چه آسان تو را گم کردم ؛ مسیررفتن قدم هایت را دنبال می کنم تا تو را بیابم ! نگاهم هنوز جا مانده در عمق نگاهت ؛ نگاه معصومانه ای که هرگاه بر من خیره می شد تمام هستی و احساسم را در آن می دیدم , به کدامین خطا و مسیر از تو دور شدم ؟ هنوزم گنگ و مبهمم ! کاش می شد از بُهت و سکوت خیال خالی شوم تا دوباره بازگردم به سرزمین نگاه بلندت ...
پی اسم تو می گشتم ته یه فنجون خالی
دنبال یه طرح تازه یه تبسم خیالی
فنجونای لب پریده قهوه های نیمه خورده
منوعشقی كه واسه همیشه مُرده
دل به عشق تو سپرده
فال تو رنگ فریب و گریه های عاشقونست
فال من طنین آخرین ترانست
رنگ قهوه ای چشمات رنگ خوابه
كه تا شهر بی نهایت منو برده
اونجا كه آخرعشقه ؛ اونجا كه مرز سرابه ...
نظرات شما عزیزان: