دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
مایه ی اصل و نسب در گردش دوران زر است
دائما خون می خورد تیغی که صاحب جوهراست
کره ی اسب از نجابت در تعاقب می رود
کره ی خر از خریت پیش روی مادر است
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر تیز و این یکی نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند عیب نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است
صائب تبریزی
نظرات شما عزیزان: