نازنینم!
نازنینم!
باز عطر یاد تو، در خاطره ی اتاقم پیچید!
باز مهربانی چشم هایت
پنجره ی خیالم را ستاره باران کرد!
باز گرمی دستانت
روحم را تا دورترین، لمس یادها برد!
نازنینم!
به شب و روز قسم!
به تلالو امواج قسم!
به برگ برگ شاخه های درختان قسم!
به بی قراری بادهای سرگردان قسم!
به آواز قمری های حیاتم قسم!
نمی توانم پلکهایم را به روی خیال تو ببندم!
نمی توانم!
نمی توانم عطر یاد تو را، از چهار فصل دلم پاک کنم!
نمی توانم! باورکن، نمی توانم!
نازنینم!
نظرات شما عزیزان: