هيچ
وخوب نگاه كن!
به دور ها ،
به دقيقه هاي مرده ي ديروز ،
به خاطرات آكنده از ميل هاي نا تمام ،
به خاكستر سرد آرزو هاي ناكام ،
و بعد
بنشين و لحظه هاي بيهودگي را
شماره كن و شماره كن و شماره كن
و آن قدر شماره كن تا تك تك سلول هاي هستي ات لبريز شوند از هيچ
و هيچ تو را در آغ.وش بگيرد
و هيچ تو را لمس كند
و هيچ تو را مسخ كند به ديواري
به سنگي ، به چوبي
يا چيزي مثل پاي پوشي از جنس هيچ
كه در مسير بي نهايت افتاده است .
نظرات شما عزیزان: