تو هر گز نمي تواني ...
نه، توهرگز وسيع نخواهي شد.
حتي اگر كهنسال شوي هم چون بيدي پير ،
يا لاك پشتي سالخورده ،
يا سنگواره اي متروك ،
نه ، تو هرگز وسيع نخواهي شد ،
حتي اگر تمام كتاب هاي عالم را
شعرهاي هستي را
تمام فكرهاي ممكن را
از بر كرده باشي .
و خوب فكر كن
تو همواره در چاه خودت
در مساحت كوچك سلول خودت
محصور بوده اي
و خواهي بود .
تو هرگز نمي تواني سرك بكشي در روح ديگري ،
در چاه هاي مجاور ،
سلول هاي بي شمار ،
در بيد هاي پير يا لاك پشت هاي سالخورده يا سنگواره هاي ديرينه ،
نه ، تو هرگز نمي تواني .
حتي اگر يكي از آن ها ،
حتي اگر يكي از آن ها ،
درست زير پاي تو باشد
يا كه بالاي سرت .
نه ، تو هرگز نمي تواني .
نظرات شما عزیزان: