زير نور ماه یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

زير نور ماه

در سکوت دلنشین نیمه شب
میگذشتیم از میان کوچه ها
رازگویان، هر دو غمگین، هر دو شاد
هر دو بودیم از همه عالم جدا.

تکیه بر بازوی من می داد گرم
شعله ور از سوز خواهش ها تنش
لرزشی بر جانم می ریخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش!

در نگاهش با همه پرهیز و شرم
برق می زد آرزویی دلنشین
در دل من، با همه افسردگی
موج می زد اشتیاقی آتشین


زیر نور ماه دور از چشم غیر
چشم ها بر یکدیگر می دوختیم
هر نفس صد راز می گفتیم و باز
در تب نا گفته ها می سوختیم

نسترن ها از سر دیوار ها
سر کشیدند از صدای پا ما
ماه می پائیدمان از روی بام
عشق می جوشید در رگ های ما

سایه هامان مهربان تر بی دریغ
یکدیگر را در بر داشتند
تا میان کوچه ای با صد ملال
دست از آغوش هم برداشتند!

باز هنگام جدائی در رسید.
سینه ها لرزان شد و دل ها شکست
خنده ها در لرزش لب ها گریخت
اشک ها بر روی رویا ها نشست

چشم جان من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه او دوید
نسترن ها سر به زیر انداختند!
ماه را ابری به کام خود کشید

تشنه تنها خسته جان آشفته حال
در دل شب می سپردم ره خویش
تا بگریم در غمش دیوانه وار
خلوتی می خواستم دلخواه خویش!




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.com

یک نفس تا خدا

زير نور ماه

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا