عشق سوخته..........
می خندم باز
به تنهایی تنهاییم
و به انعكاس سایه ام
تو می خندی
به گمان اینكه من دیوانه ام
من با خود
بیگانه ام
بسان شمع،عاشقم
تو با من
نمی سوزی
من در خود سوخته ام
من بر تو میگویم
از شادی گفتن كار ما نیست؟
و تو ادامه میدهی
ما غم كهنه زمین بر دل داریم!
و بی اعتنا به قلب سوخته ام
از رفتن سخن می گویی...
نظرات شما عزیزان: