خدا و ليلي......... یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

خدا و ليلي.........

خدا گفت زمین سردش است چه کسی می تواندزمین را گرم کند؟

لیلی گفت:من

خداشعله ای به اوداد.لیلی شعله راتوی سینه اش گذاشت.

سینه اش اتش گرفت.خدالبخندزد.لیلی هم.

خدا گفت:شعله را خرج کن زمینم را به اتش بکش.

لیلی خودش را به اتش کشید خدا سوختنش را تماشا کرد.

لیلی گر میگرفت.خدا حظ می کرد.

لیلی می ترسید. می ترسید اتش اش تمام شود.

لیلی چیزی از خدا خواست خدا اجابت کرد.

مجنون سررسید مجنون هیزم اتش لیلی شد.

اتش زبانه کشید. اتش ماند زمین خداگرم شد.

خداگفت اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود.

لیلی گفت:امانتی ات زیادی داغ است زیادی تنداست.

خاکستر مجنون هم دارد میسوزد.امانتی ات را پس میگیری؟

خدا گفت :خاکسترت رادوست دارم خاکسترت راپس میگیرم.

لیلی گفت:کاش مادر می شدم مجنون بچه اش را بغل می کرد.

خداگفت:مادری بهانه عشق است .بهانه سوختن تو بی بهانه عاشقی تو بی بهانه می سوزی.

لیلی گفت:دلم زندگی می خواهد ساده بی تاب بی تب.

خداگفت:اما من تب وتابم.بی من میمیری.

لیلی گفت:پایان قصه ام زیادی غم انگیزاست.مرگ من مرگ مجنون.

پایان قصه ام راعوض می کنی؟

خداگفت:پایان قصه ات اشک است اشک دریاست.

دریاتشنگی است ومن تشنگی ام.

تشنگی واب پایانی از این قشنگتربلدی؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.com

یک نفس تا خدا

خدا و ليلي.........

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا