آرزوهاي خيالي......
دوست دارم سنگ باشم
بی صدا و بی ترانه
تا بگویم راز خود را
در سکوتی عاشقانه
دوست دارم موج باشم
در دل دریا خروشان
سر به روی ساحل غم
در پی دیدار باران
دوست دارم ابر باشم
در دل شبها ببارم
بر کویر قلب دنیا
بوته ی عشقی بکارم
دوست دارم باد باشم
در هیاهوی رسیدن
قاصد شهری خیالی
سوی فردا پر کشیدن
دوست دارم عشق باشم
هر کجا خواهم بتازم
روی دلهای پر از غم
قصری از رویا بسازم
اینک اما من نه عشقم
من نه باد و موج و آبم
آرزوهای خیالی
از دیار سرد خوابم
نظرات شما عزیزان: