فرصت یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

فرصت

و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم

که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها در شعله ها سوختند

تا سند سوختن نویسنده شان باشند

پروانه ها

آخ تصور کن

آن ها در اندیشه چیزی مبهم

که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را

در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند

به گلها نزدیک می شوند

یادم می آید روزگاری ساده لوحانه

صحرا به صحرا و بهار به بهار

دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم

عشق را چگونه می شود نوشت

در گذر این لحظات پرشتاب شبانه

که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است

وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم

که در آن دلی می خواند من تو را او را کسی را دوست می دارم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.com

یک نفس تا خدا

فرصت

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا