کاش
کاش در افسانه های عاشقان جا می شدم
فارغ از ياد و غمت سرمست و پايا می شدم
در هجوم دردها و غصه های بی شمار
صابر و پر حوصله مانند دريا می شدم
تا ببينم هر شفق روی ترا معشوق وار
لحظه لحظه دم به دم سرشار رويا می شدم
در پی ديوانگی مجنون صفت همرنگ شمع
سر به سر می سوختم بی ترس و پروا می شدم
تا نبيند هر كسی اشك من دلخسته را
در ميان عالمی تنهای تنها می شدم
عشق را می كشتم اندر قلب خود ديوانه وار
لال و گنگ و كور و كر مانند صحرا می شدم
گرچه قلبم را شكستی خرد كردی نا رفيق
كاش می شد بعد تو من باز پيدا می شدم
نظرات شما عزیزان: