زن بي زن. . .
لامصـــب با این نرخ سکه دیگه دختر مذهبی هم نمیشه گرفت !!!
چهارده تا سکه هم حساب میكنی خعلی زیاده باید یکیو پیدا کنیم یگانگی خدا راضی باشه :|حالا از كجا يه همچين دخدري پيدا منم
هعععععععععي اخرشم بي زن ازين دنيا ميريم
لامصـــب با این نرخ سکه دیگه دختر مذهبی هم نمیشه گرفت !!!
چهارده تا سکه هم حساب میكنی خعلی زیاده باید یکیو پیدا کنیم یگانگی خدا راضی باشه :|حالا از كجا يه همچين دخدري پيدا منم
هعععععععععي اخرشم بي زن ازين دنيا ميريم
میگما بیاین پول بذاریم رو هم دوتا خونه واسه این کلید های "ژ" و "پ" بخریم!
اصن این دو تا تکلیفشونو با هم مشخص کنن!
یا تو اینور اون اونور یا اون اینور تو اونور!
والا بغرعان،اصاب نذاشتن واسه ما این دوتا دیوونه :/
برو هرچی گریه کردم برات دیگه بسمه دیگه بسمه
اگه خوب اگه بد بودم برات دیگه بسمه دیگه بسمه
اگه عشقی که میگن همینه دیگه بسمه دیگه بسمه
نمی خوام چشام تو رو ببینه دیگه بسمه دیگه بسمه
برای بار اول بود عاشقت شدم من
از روی سادگیم بود که خام تو شدم من
از تو جدا یه لحظه چه جوری می شدم من
تو که بهم می گفتی فقط با من می مونی
ولی اینو نگفتی همش با این و اونی
خیال کردم برای دلم سنگ صبوری
خیال کردم که تا آخر می خوای با من بمونی
برو هرچی گریه کردم برات دیگه بسمه دیگه بسمه
اگه خوب اگه بد بودم برات دیگه بسمه دیگه بسمه
اگه عشقی که میگن همینه دیگه بسمه دیگه بسمه
نمی خوام چشام تو رو ببینه دیگه بسمه دیگه بسمه
هر کی میگه دوست دارم همش دروغه
هر کی میگه عاشقتم واسه دو روزه
اگرچه خیلی تلخه حقیقت اینه
به اون خدا هر چی میگن همش دروغه
همش دروغه همش دروغه
برو هرچی گریه کردم برات دیگه بسمه دیگه بسمه
اگه خوب اگه بد بودم برات دیگه بسمه دیگه بسمه
اگه عشقی که میگن همینه دیگه بسمه دیگه بسمه
نمی خوام چشام تو رو ببینه دیگه بسمه دیگه بسمه
این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است ،
خیالش از همه چیز آسوده است اما
دلش در خیالات باطل به خواب رفته است!
هم خواب و هم بیداری ! خواب و بیداری اش مثل هم است ،
تمام فکرش پیش دل است ، تمام ذکرش آه غم است ، تمام حرفها کلام آخر است
قفسی به وسعت یک دنیا ، بی اعتقاد از همه چیز ، در دل او خدایی نیست
از اینکه تنهاست ، تنهاتر است ،
آن گرگ گرسنه از او عاشقتر است ، این خاک آلوده نیز از دلش پاکتر است
فرار از عشق، گریز از انتظار ، نه معتقد است به فردا ،
نه دل بسته است به دیروز، انگار امروز برایش روز آخر است
اگر دستش به غنچه ای برسد ، خشک میشود ،
اگر به گلی خیره شود ، آن گل پر پر میشود،
اگر به چشمه ای برسد کویر همراه او میشود
و این سرنوشت او نیست ، این خواسته ی اوست
به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری ،
نه دستی است که دستهایش را بگیرد ،
نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند !
چون دلی سوخته تر از قلب او نیست،
آنقدر حقیر است که از نزدیک هم وجودش را نمیتوان دید
این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است
بمان و به امید گذشته ها بنشین ،
تو که فردا را نمیبینی ، همه روزهایت مثل هم است
تهران: آن مرد با ماکسیمای مشکی آمد
قم: حاج آقا تشریف آوردند
آبادان: آن مرد با عینک دودی ریبن آمد
زاهدان: آن مرد را کشتند
تبریز: آن مرد یاواش یاواش گلدی
مشهد: آن مرد با شمع آمد
خرم آباد: آن مرد، مرد نیه، انه!
سنندج: آن مرد سبیل دارد
اردبیل: آن مرد بار میبرد
قزوین: آن مرد با لبخند آمد
شیراز: آن مرد حال نداشت نیامد
رشت: آن مرد رفت بابا آمد!
وحیدیه - شهرک وحدت: آن مرد با یک مثقال[...] آمد!
من چقد خوشبختم که به او دل دادم
بی هراس و تردید ، باورش می دارم
چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد
گله هایی می کرد که توانم کم کرد
دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد
که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد
آن همه شادابی ، از وجودش دست شست
نا امیدی و درد ، روح او را آشفت
گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی
حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی
یعنی او تا این حد به دل من دل بست
که به روی هر کس راه عشقش را بست
حاصل این دوری ، باور قلبم بود
قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود
بیا ای مرگ امشب راحتم کن سخت دلگیرم
ملول از ننگ هستی هستم و از زندگی سیرم
اگرجان از تن انسان چو بیرون رفت میمیرد
ندارم جانی اندر تن چرا آخر نمیمیرم
گریزانی چرا ای مرگ ای صیاد دام افکن
شکارآمد به پای خود چه غم داری بزن تیرم
بیا دستم به دامان تو دستم را بگیر امشب
وگرنه انتقام زندگی را از تو میگیرم
بیا و دست بردار ای فلک از بازی جانم
ورق برگشت بازنده تویی در دور تقدیرم
اگرچه عمر کوتاهم برای عاشقی کم بود
بیا ای زندگی بگذر دم آخر ز تقصیرم
خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پر پر نشده
دل آسمون سبک تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثله بغضه توی سینه ی منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو
بد جوری دلتنگ شده...
باز آن یار بی وفا
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران
کاش غصه تموم می شد
کاش گریه نمی کردم
من باعثو بانیشم
دنبال کی می گردم
تقصیر خودم بوده
هرچی که سرم اومد
از هر چی که ترسیدم
عینا به سرم اومد
تا حس منو دیدی
احساس خطر کردی
تا رازمو فهمیدی
دنیارو خبر کردی
این حادثه ی تلخو
از چشم تو می دیدم
تو روی تو دنیا بود
من پشت تو جنگیدم